آقا پارسا شیر خوردن دیگه بسه
سلام دردونه من
از 20 شهریور شروع کردم تا به طور تدریجی شیرتو بگیرم، اول از صبح بهت شیر ندادم تاساعت 4 و 5 بعدازظهر به مدت یک هفته، بعد عصرها هم ندادم تا شب قبل از خواب اون هم تا یک هفته، دور سینه مو با مواد آرایشی سیاه کردم، می یومدی می گفتی نام نگاشون می کردی و می رفتی، اولین شبی که می خواستم بدون شیر بخوابونمت خیییییلی سختم شد از بس نق زدی و گفتی نام نام تا از حال رفتی، چقدر بعدش گریه کردم .
توی روزخوب همکاری کردی بگذریم از اینکه کلی اسباب بازی جدیدو پارک بردن و . . . هم کمک بودن ولی اینا قسمت خوب ماجراست.
شباخیییلی عادت داری واسه شیر خوردن بیدارشی، یه شب تصمیم گرفتم دیگه اونو هم حذف کنم رفتم خونه مامان جون اینا، نصفه شب که اصلا اینقدر گریه کردی که اول من بغلت کنم بعدم که من سر سینه مو لاک تلخ زده بودم ولی جنابعالی همچین نوش جان کردی!!!!!
خلاصه بعد از اون2 شب که کلی گریه کردی و باز هم شیر خوردی اینقدر صدات گرفت که نگو و نپرس
بعدم که سرماخوردی باز هم من نصفه شبا بهت شیردادم
امامن یه نقشه جدید واست کشیدم و الان دو شبه که شیر نخوردی
سرسینه مو پر از چسب نواری کردم شبا که میای بخوری می بینی وجود نداره . هههههه
البته گریه میکنی و نق می زنی، حالا کم کم بهتر میشی
نصفه شبا فقط منو میخوای، سینه هامو قبل خوابت در میاری صورتتو می ذاری روشون و می خوابی بعدم هی الکی شروع میکینی تو خیالات خودت مک زدن. ههههههههههههه
کلا همش دستت توی سینه مه و همش می گی بغل بغل
دکترت می گفت احساس میکنی منم شاید مثل نام نام بخوام از دستت برم و همش نگرانی
خلاصه آقا پارسا، ول کن ماجرا نیستی
ببینیم این روند تا کی ادامه پیدا میکنه