پارسا کوچولوپارسا کوچولو، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 24 روز سن داره
مامان سحرمامان سحر، تا این لحظه: 36 سال و 7 ماه و 13 روز سن داره
بابا محمدبابا محمد، تا این لحظه: 38 سال و 8 ماه و 30 روز سن داره
پیوند عاشقانه ماپیوند عاشقانه ما، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 26 روز سن داره

نوگل مامان و بابا

پارسا کوچولوی سه ماهه من

عزیر دلم خیلی وقته نرسیدم بیام به وبلاگت سر بزنم. عذرخواهی میکنم . الان تو 3 ماهه هستی مامان جون/ مادر 1 ماه آخر رو تو بیمارستان بود و تو 1 ماه هم زودتر به دنیا اومدی / خیلی کوچولو بودی/ 2200 گرم با قد 45 سانتی متر. خدا تورا برامون نگه داشت بی جهت مایع آمونیتیک یا به اصطلاح آب دورت کم شده بود و تو خطر بودی ولی حالا تو بغلمی . خدا رو هزار بار شکر ...
2 بهمن 1393

عشق ناتمام من

الهی مامان فدات بشه پسر نازم. ببخشید این مدت سرم خیلی شلوغ بود نتونستم بیام.   عزیز مامان الان 7 ماهت تموم شده و می ری توی 8 ماه. ان شالله 2 ماه دیگه میای توی بغلم از تصورش از خوشحالی اشک می ریزم. مامان جون راستی پنج شنبه 27 شهریور سرویس خوابت رسید. نمی دونی چه اتاقت خوشگل شده. وقت کنم عکساشو می ذارم. بابا محمد همش می ره تو اتاقت نگاهشون می کنه. مامان جوون بخدا تو تمام جون منی و مراقبت هستم و خودت هم مراقب باش. یه بوس گنده برای عزیز دل مامان ...
31 شهريور 1393

جشن مامان و پارسا کوچولو

عزیزم 10 مرداد 93 .2روز بعد از عید فطر مامان جون واسه ما یه جشن خوشگل گرفت .همه رو دعوت کرد تا واسه نوه خوشگلش  برقصن. چن تا کادو هم زحمت کشیده بودن خریده بودن 4 تا لباس بارداری که مامان که حالا تپل شده بپوشه ، با یک گردنبند خوشگل. کلی هم آش کوفته سبزی خوردیمو کلی هم رقصیدیم.   اما بعدش 2 روز کمر درد گرفتم و افتادم تو خونه.   مامان جون کادوهای شما هم مونده ان شالله واسه سیسمونی ...
17 مرداد 1393

پسر تپل مپل من

عزیز دلم 29 ام تیر نوبت سونو گرافی سلامت داشتم. مطب دکتر ادیب. الهی فدات شم مامان جون شکر خدا همه چیز خوب و عالی بود. فیلمت رو هم از دکتر گرفتم برای یادگاری. دکتر بهم گفت به جای 12 آذر، 3 آذر به دنیا میایی. خیلی خوشحال شدم. قربونت برم 390 گرم بودی/   31 تیر هم نوبت دکتر پیشوایی داشتم تا جواب سونو رو بهش نشون بدم. وقتی می خواست صدای قلبت رو گوش کنه. فدات شم هی  بازیگوشی کردی و صدای ضربان قلبت قطع و و صل می شد. چون هی وروجک بازی می کردی تمام خستگی 2 ساعت منتظر بودنم بیرون رفت. دکتر گفت احتمالش کمه که زودتر به دنیا بیای. گفت احتمالا 10 روز بزرگتری و تپل تری. جیگرت برم مامان جووووون ...
17 مرداد 1393

تپیدن عشق در دلم

خدایا شکرت به خاطر این همه لطفت. چه حسی زیباتر از اینه که یک قلب، یک عشق، در وجودت بتپد. یک زندگی  در وجودت جریان داشته باشه. ه وقتی می چرخی و حرکت می کنی توی دل مامانی ، دلم برات پر می کشه. واقعاً هزار بار برات می میرم. فدات شم کوچولوی من اونجا تنهایی چی کار می کنی؟کی میای تو بغلم بذارمت رو سینم و با تمام وجود حست کنم؟   خدا کنه زود بگذر ...
17 مرداد 1393

خرید واسه پسرنازم تو گرمای جنوب!!!

عزیز دل مامان 5شنبه  5 تیر با مامان و جوون و بابا جوون و خاله جوون مریم رفتیم به سمت گناوه تا کلی چیزای خوشمل واسه نی نی نازم بخریم. هرچی به بابا محمدم گفتیم بیا ، کار داشت نیومد.   صبح زود راه افتادیم ساعت 10 صبح رسیدیم واقعا گرم بود . تا رفتیم تو  پاساژا و خرید کردیم تا 13 که بستن کلی چیزا رو خریدیم . از همه بهتر کالسکه و کریر و ساکت بود که یه طرح خاص بود شکل زرافه. خیلی نازه مامان. کلی لباس و شلوار  و کلاه و .... خریدیم  اما هنوز خیلی چیزای دیگه مونده . قربون کفاشات برم مرد ِ کوچولوی من   اگه شد عکسشون رو می گیرم و می ذارم   واقعا گرم بود. 2 روز کاملم کمر درد امانم رو برید. ...
9 تير 1393

گل پسر بازیگوشم

فدای ورجه وورجه کردنت بشم مامان. چهارشنبه 28 ام بالاخره جواب آزمایش غربالگری آماده شد و بابایی صبح زود رفت تا واسم از دکتر پیشوایی وقت بگیره. دوست داشتم سونوم کنه تا بفهمم ناز پسری یا گل دختری بالاخره ساعت 12 مرخصی گرفتم و با بابایی رفتیم اونجا . وای مامان جوون 3 کیلو چاق شده بودم دکتره واقعا عالی بود و با حوصله به تمام سوالام جواب داد. سونو که شدم بهم گفت احتمالا پسره. گفتم بازم احتمالا!!!!!!!!! بعد از چند لحظه باز گفت پسره                                   &nb...
30 خرداد 1393