اولین دیدار
عزیز دلم بالاخره دوم اردیبهشت رسید و من توی مطب منتظر بودم تا نوبتم بشه مامان جوون هم باهام بود.
باورم نمی شد و قتی دکتر داشت سونوم می کرد یه دفعه یک بیض ی سیاه رنگ دیدم که توش یه موجود فسقلی سفید وجود داشت. دستاش و پاهاش و سرش با اینکه کوچیک بود اما مشخص بود. خدای من ، من فک می کردم الان یه نقطه کوچکو نشونم می ده و می گه این نی نی ته. حس عجیبی بود مامان جوون دکتره گفت 1/44 سانتیمتر هستی . صدای قلبتو هم بام گذاشت خیلی تند می زد . 160 در دقیقه.
راستی خاله ویدا به طور غیر منتظره اومد و سورپرایزم کرد. واسه تو یه خرس قرمز خوشگل واسه مامان هم یه بلوز گیپور آورده بود. اون همیشه توی لحظات به یاد موندنی پیداش میشه
تا الان که تازه وارد هفته یا سیزده شدم هنوز همون عکس سونو رو نگاه می کنم . الان هم منتظرم تا بشه چهار خرداد تا بیام ببینمت اون روز وقت سونوی سلامت دارم. ان شاالله که حالت خوب باشه عزیز دلم
اینم عکست توی 7 هفته و 5 روزگی