پارسا کوچولوپارسا کوچولو، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 24 روز سن داره
مامان سحرمامان سحر، تا این لحظه: 36 سال و 7 ماه و 13 روز سن داره
بابا محمدبابا محمد، تا این لحظه: 38 سال و 8 ماه و 30 روز سن داره
پیوند عاشقانه ماپیوند عاشقانه ما، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 26 روز سن داره

نوگل مامان و بابا

تولد تولد تولدت مبارک

1394/8/25 9:08
222 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

عزیزکم.فدای رخ ماهت . فدای تو مامان بشه. 1 سال گذشت. 1 سال گذشت که تو همدمی واسمون. تولدت هزاران بار مبارک.

عزیزم چون تولدت توی محرم بود مامان واست 16 مهر تولد گرفت. اونم چه تولدی. یک جشن تولد تم دار با تم باب اسفنجی محبوب

از دو ماه قبل مشغول کاراش بودم . . خیلی چیزاشو مامان خودش واست طراحی کرد . ریسه عکس ، کارت دعوت، لیبل کارد و قاشق و چنگال و نی، فلش تولد. ریسه هپی،birthdaysmiley جعبه های قاشق و . . .

بعضی هاشم که بلد نبودم سفاش دادم مثل ساعت لحظه تولد، کلاه با عکس خودتparty001happy-birthday6 که البته خودم مونتاژکردم.ریسه مثلثی. ولکام ورودی.تاج تولدhappy-birthday8

همه چیز باب اسفنجی بود. بادکنک ها عروسک ها. کیک خوشگلت ، حتی دیزاین غذاها. وقت کنم تمام عکسای تولدتو می ذارم. 

اون روز کلا مات بودی از این همه بچه که دورت بودن. مامان تمام مامانایی که بچه های تا 4 ،5 سال داشت و دعوت کرد روز قبلش تولد منم بود که بابا واسه منم یه کیک گرفت.

کلا خیلی خوش گذشت کلی با هم رقصیدیم.smiley_dance04dancing-smileys04smiley_dance07

کادوی من و بابات بهت 3 میلیون تومن یک حساب بود که البته قصد داریم باهاش بیمه عمرت کنیمhappy-birthday2

کادوی بابایی و مامان جون یک ماشین کنترلی بزرگ. کادوی خاله جون مریم یک اسکوتر.

birthday_gift1

واسه منم یک. مانتو وشال و کلاه بافت ست خریده بودن .

کادوی مادرجون بهت یک توپ بزرگ و گوزن پلاستیکی  واسه منم یک کیف بود. عمه جون سها :یک شلوار باب اسفنجی. عمه جون مریم : ست محرمی.  عمه جون زهرا یک شلوار جین خوشگل و یک بلوز شرت باب اسفنجی . واسه منم یک پیرهن .  کادوی عمه جون لیلا که اون شب مشهد بود و نیومده بود یک اسباب بازی که فکر کنم باهاش میشه خیمه درست کرد با کلی توپ که وقتی بزرگ بشی باهاش بازی می تونی بکنی

 

بقیه مهمونا هم یا لباس آورده بودن و یا اسباب بازی gifts

دست همگی درد نکنه

مامان واسه شام پیتزا مرغ لقمه ای و سالاد الویه و ژله تهیه کرده بودcookie hungry_girlالبته با کمک بقیهthanksgiving036thanksgiving039

روز قبل تولدت از بس سر پا بودم و تورو گذاشتم خونه مامان جون که تا عصر همه کارها رو کنم

saug_smilie_173to_clean_smiley11to_clean_smiley18to_clean_smiley15ولی مامان جون ساعت 4/5 اومدم بالاخره بعد از انجام کارا ناهار بخورم اما دیدم که دارم غش می کنم به حدی سرم گیج رفت headache_smileyheadacheکه یه لحظه از ذهنم گذشت نکنه دارم می میرم ولی مادرجون اینا کمک کردن و حالم بهتر شد. تا فرداش دوبار دیگه اون حالتی شدم اما همه دیگه حواسشون بهم بود مدام خواکی بهم می دادن

 

راستی دوست مامان ، ویدا جون خیییییلی خیییییلی زحمت کشید .ان شاله بتونم واسش جبران کنم.

خلاصه از خدا می خوام همیشه سالم وشاد و موفق باشی و شاهد موفقیتای روزافزونت باشم و خدا بهم توان بده تا بتونم هر سال زادروزت رو به یاد ماندنی کنم واست حالا به هر طریقی

نمی دونی که مامان جونش به جونت بسته ست و نمی دونی که نگاهت به دنیا واسم می ازره. نمی دونی که تا حالا توی دنیا هیچکس و هیچ چیزو اینجوری عاشقانه نخواستم. دعای مادر همیشه و همه وقت بدرقه نگاهت

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)